تعبیض بین جاری ها

سه تا هم عروسیم منو هم عروس بزرگه تو ی ساختمون با مادر شوهرم زندگی میکنیم و هم عروس وسطیه خونش ی شهر دیگست جاری بزرگم خیلی خانمه مذهبیه اصلا حسود نیست کاری ب کارم نداره مهربونه سرش تو لاک خودشه جاری وسطیه ادم گرمیه سر زبون داره چند وقت حالیم شده زیراب منو میزنه پیش خواهر شوهر ها و چند بار متوجه حسادتش ب خودم شدم ی اختلافی با مادر شوهرم پیدا کردم قند تو دلش اب شده و خودشو داره بیشتر ب خواهر شوهرام نزدیک میکنه و متوجه شدم خواهر شوهرم هم همش میخواد منو حرص بده و نشون بده بینمون فرق میزاره مثلا میاد همه چیز براش میبره من کاری ندارم ولی اینکه جلوی من این کار رو میکنخ ناراحت میشم یا میاد ی کاسه کوچیک توت ب من میده ی سطل بزرگ میاره بهم میده میگه هر وقت جاریت اومد بهش بده منم ب روم نمیارم ک بدم اومده چون نزدیک مادر شوهرمم اویل خیلی باهاشون خوب بودم مهربون بودم ولی میدیم بی احترامی بهم میکنن ناراحتم میکنن دیگه رفت امدمو کم کردم حتی از گروه خانوادگیشون زدم بیرون ک از این حواشی خاله زنکی دور باشم ی چند بار تو گوشی همسرم میدیم جاری قبلا اصلا نمیومد تو گروه الان ک من رفتم اینقد حرف میزنه باهاشون میگه دوستون دارم خودشیرینی میکنه ی کنی رویزوحیم اثر گذاشته نارحتم هم از اینکه مادر شوهرم بهم بی احترامی کرد با اینکه من خیلی باهشون خوب بودم هم ایکنه ای جاری و خواهر شوهر با کاراشون سلیطه بازی در میارن هی با کاراشون فقط باعث میشن من از شون دیر میشم چی کارکنم ب نظرتون کن ادم ساکت و کم حرفیم اهل چاپلوسی هم نیستم بخوام خودمو تو دل کسی جا کنم اگه کسی برام ارزش قایل بود باهاش خوبم کسی هم احتراممو نداشت فاصله میگرم الان همش احساس تنهایی میکنم افسرده شدم