دیروز مادرشوهرم داشت از زن همسایشون بد میگفت که شوهرش میندازه بیرون بدجنسه فحش میده حتی شوهرش میزنم خیلی افریطست که شوهرم دراومد گفت همشون یعنی همه زنها اینطورین من واقعن جا خوردم تو اون لحظه چی بگم و فقط سکوت مطلق کردم وقتی اون دید من ناراحتم نموند زود برگشتیم خونه از دیشب دارم گریه میکنم علی رغم همه ی محبتایی که بهش میکنم ناحق در اومد تو جمع این گفت و من ضایع کرد چند روز دیگه قرار بود بریم مسافرت عروسی دایی اما پشیمون شدم میترسم اونجا هم آبروریزی کنه حالا میخام به شوهرم است بدم که از رفتن پشیمون شدم نظرتون بگید
میشه این گریه رو از روتین زندگیتون حذف کنید؟ من بودم میخندیدم میگفتم اگه منظورت از زنها مامانه که وای از بچه بزرگ کردن اگر منظورت منم بریم خونه بهت میگم همه زنها اینجورین یعنی چی . خدا به دادت برسه