امروز بچمو بردم دکتر تا شوهرم اومد از سرکار حرفا دکتر بهش گفتم یهویی گفت بسه توهم نمیدونی کی حرف بزنی خیلی ناراحت شدم شباهم تامیام حرف بزنم میگه ساکت تا بچه بخوابه دیگه بچه هم میخوابه سرشو اونو میکنه میره توگوشی خیلی دلم شکسته یعنی همه شوهرا اینجورین؟شبی بازم تکرار کرد آدم وقتی از سرکار میاد حوصله حرف زدن نداره دید ناراحت شدم بحثو عوض کرد آخرشم گفت تو پایه نیستی هر پنجشنبه هم میره بیرون تا مخالفت کنم دعوا راه میندازه بعدم ازم توقع داره به حرفا خودش باجون دل گوش بدم ولی خودم ساکت باشم اینقدربغضم گرفته تا الان خوابم نگرفته
من که از خدامه ولی از اینکه همش درحال نق زدن خسته شدم خونه کثیف باش ناراحت میشه بچه اذیت کنه ناراحت میشه برم حمام ناراحت میشه میگه بچه اونداختی سر من میریم بیرون ماشین جلوش بپیچه منو دعوا میکنه ....
من که از خدامه ولی از اینکه همش درحال نق زدن خسته شدم خونه کثیف باش ناراحت میشه بچه اذیت کنه ناراحت ...
خوب دیگه از اول درسش ندادیز..من بشخصه قبل از این ک بچم دنیا بیاد هبگی تو گوش شوهرم میخوندم بچه این سختیو داره اون سختیو داره در کنارشم من کار خونه و اینا باید بکنم و تو باید کمکم کنیا ... انقدر گفتم ک الان خودکار غر ک نمیزنه هیج... کمک هم میکنه