طلاهای مامانم خود به خود گم میشه

احتمالا دزدیدن دیگه طلاهارو

چقدر خوبید شما خوشبحال دزد طلاهاتون. بجا پیدا کردن دزد دنبال جن میگردید!

نمیدونم والا خود طرف به برادرشوهرش شک کرده

حالا واقعا اگه اونا ببرن ،میارن؟

دعانویسه به طرف گفته که دیگه دنبالش نگرد

نه عزیزم هیچ انسانی با جادو نمیتونه اینکارو بکنه.. وگرنه الان همه جادوگرا صاحب کره زمین بودن 😂

گاهی انسان ناخواسته خسارتی به موجودات غیراورگانیک وارد میکنه که این موجودات شیطانی برای انتقام دست به خسارت زدن به اون فرد میزنن 

واسه من که حقیقت داشت و سرویسم سر جاش پیدا شد😊🤷🏻‍♀️

بله همون اجنه حقیر و پست، اسمشو نمیارم چون هم خودم باردارم هم تو سایت مادرای باردار هستن نترسن😊

خدا خفت نکنه اسی منم دارم طلا میخرم هول ولا برم داشت سرکه مرکه بریزم و بسم الله بگم. خخخخ. نه از شوخی گذشته اینکه میگن مثلا از ما بهتون لباسا رو میبرن میپوشن لک میشه و اینا ک بسم الله بگید و اینا بخاطر بحث مریضیه اونا بدنشون بشدت گرمه الوده میشه و کنار بدن انسان سرطان زاست گرماشون به حدی که رو زمین مدت ها میمونه. برای همون هم میگن چیزی از رو زمین برداشتید نخورید

معمولا چیزی رو ببرن برمیگردونن. مگه اینکه طرف مشکل اساسی طلسم و اینا داشته باشه بخوان اذیتش کنن

نمیدونم چی بگم والا.من خیلی پیش اومده یه چیزی رو گم کردم آخر یه جایی پیدا کردم که ۱۰ بار بیشتر اونجا رو گشته بودم. مثلا دیشب همسرم شب کار بود خونه نبود. بچه هام هم خواب بودن.اومدم بخوابم هر چی گشتم گوشیمو پیدا نکردم. مبدونستم گذاشتم رو تختم.زیر و روی تخت و گشتم رو تختیمو چند بار تکوندم ولی نبود.دیگه بیخیال شدم دیر وقت بود خوابیدم. ۴و نیم صبح پا شدم نماز بخونم دوباره یاد گوشیم افتادم. لامپ اتاقو روشن کردم دیدم روی تختمه... خودم ترسیده بودم. میخواستم بیخیال نماز شم برم زیر پتو😅😅😅😅

نمیدونم عزیزم میخوای امتحان کن خبر بده ولی فک نکنم خیلی دیره🤷🏻‍♀️ 

اره کثافطا بیشتر جابه جا میکنن. حالا جنای خونه من بنظرم خیلی مهربونه یکیشون میخواستم برم تو سطل اشغال دسشویی مشما بندازم چندشم میشد رفتم دیدم مشما توشه. خخخخ

ممنون😍

خود به خود که گم نمیشه یکی بر میداره ماهمسایمون همچین اتفاقی براشون افتاد بدون اینکه خونه رو بهم ریخته باشن طلاهاشون گم شد،بعد چند سال کاشف به عمل اومد که پسرشون برداشته بوده

خونه ما هم داره. تا چند سال پیش قشنگ صداشونو میشنیدم. قشنگ حسشون میکردم.یه بار تو حال خونمون دراز شده بودم چشمام بسته بود. حس کردم دخترم اومد کنارم دراز شد دستشو برد زیر بالشم.بعد چند دقیقه برگشتم بغلش کنم دیدم نیست پا شدم رفتم  دیدم تو اتاق رو تخت خوااااابه... خیلی از موارد دیگه. یه بار دیگه دخترم دید یکیشونو. داشت از ترس سکته میکرد. دیگه برخلاف میلم چون اصلا از این کارا خوشم نمیاد رفتم دعا گرفتم. دیگه از اون موقع چیزی متوجه نشدیم. ولی هنوز هستن😭😭 

چه خووووب کمکتون هستن😁😁😁