کار خیلی درستی کردی
ببین اون فروشنده هم پول داده جنس خریده
ما هم یه مدت مغازه داشتیم
بستیم راحت شدیم
آدامس گرون خارجی میخریدیم چون گرون بود و ما هم پول نداشتیم باورت میشه ده تا دونه میخریدم
بعد میدیدم یا نفروختم یا یدونه فروختم
اما چرا دوتاش نیست
بعد فهمیدم یه بچه افغان خیرندیده که متوجه شده همسرم دقت نمیکنه هر دفعه راه یاد گرفته برمیداره
یه بار من ته مغازه بودم من ندید
چندتا چیز برداشت و کارت داد همسرم حساب کنه
تا اون حواسش به کارت و رمز بود
این بچه همون آدامس خارجی برداشت تو دستاش قایم کرد
من رفتم گفتم چی برداشتی بده چرا حساب نکردی
اصلا نترسید فهمیدم اینکاره است😶
گفت بهش گفته بودم حساب کنه مگه حساب نکردی
همسرم گفت کی گفتی
بازم دست بردار نبودن عوضی ها
همشون کار میکردن و شاغل بودن
بعد ما با قرض و قوله جنس میخریدیم
اینا دزدی میکردن