2777
2789
عنوان

پنجشنبه تولد شوهرمه

282 بازدید | 51 پست

میخام این پنجشنبه براش تولد بگیرم شامم سفارش دادم ولی خب پولام تقریبا تمومه خونواده خودمو خونواده خودشو دعوت کردم میخوام سورپرایز شه کیکم سفارش دادم اگ میوه نخرم ب جاش تخمه بذارم زشته شوهرم خودش میوه فروشه از خودش ک نمیتونم بگیرم در کل الانم ک همه میوه ها گرونه چیکار کنم ب نظرتون 

چیزی رو سخت نمیگیرم جز دستاااات 😘😘😘

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خب نگو تولده بگو مهمونیه

❌درخواست دوستی ندید لطفا❌   این عادلانه نیست که دوهفته نبودم ولی برای هیچکس مهم نبود😬🙄🤣                                                    برام دعا کنید لطفا اگر دعا کردید بگید براتون صلوات بفرستم

خب خودش میوه میاره خونه دیگه

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
شب قبلش بگو میوه بیاره برا خونه..

اخه بیست پنج نفریم بعدم شوهرم میدونه من میوه خور نیستم اگرم مهمون داشته باشیم بخودش زنگ میزنن و میان اونم در حد یکیلو دو کیلو 

چیزی رو سخت نمیگیرم جز دستاااات 😘😘😘
یه لحظه فکر کردم جاریمی گفتم خوب پیدات کردم 😁بعد گفتی شوهرم میوه فروشه سقف آرزو هام ریخت رو سرم🤣🤣 ...

وااای خخخ ارزو هات خراب شد حیف شد ن عشقم جاریت نیستم 😘

چیزی رو سخت نمیگیرم جز دستاااات 😘😘😘
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز