وااای بخدا نمیدونم چی بگم از کجا بگم...پدرشوهرم خیلی خیلی خیلی بده خیلی ازش حرص میخورم...انگار مرد سالاره...میدونین چیه راستش قبل از ازدواج رفت و امد خانوادگی داشتیم همسرم همسایه مون بودن و یه چندماه قبل ازدواج باهم رل زدیم و پدرش ومادرش ازمن خوششون اومد قبل اینکه پسرشون بگه بیان خواستگاری خودشون بهش پیشنهاد دادن...اینقدر قبلن پدرشوهرم خوب بود میگفت میخندید...باهم خانوادگی چقدر پارک و بیرون رفتیم پایه ی هم بودیم برای هم تولد می‌گرفتیم ..الان که۴ ماهه عقد کردم تو این مدت اخلاق های گندش رو رو کرده..اینقدر گیر میده که باورتون نمیشه هروقت میره سررکار هرروز میگه خونه تمیز کنید جارو کنید حیاط بشورید...منم بدم میاد کسی بگه اینکار بکن اینکار نکن...باورتون نمیشه صبح جمعه تعطیلی پدرشوهرم وهمسرم بود ساعت ۹ و اینای صبح بودیم شبش باهمسرم فیلم دیدیم نا ۴صبح بیدار بودیم اومد بیدارمون کرد به من گفت بابا بلند شو کمک هم خونه تمیز کنین در صورتی که بیدارشدم دیدم خونه تمیزه فقط کرم داشته بیدارمون کنه 😢😐میخوام از دستش زجه بزنم
اینم بگم ولی خداییش خیلی مادرشوهرم خوب و مهربونه....موندم بدبخت چطور از ۱۲ سالگی این مرد رو تحمل کرده...تازه یکبار هم خیانت کرده بهش با یکی از آشنایان که پدرشوهرم قبلا خواستگارشون بوده دختره هم دوستش داشته ولی خانواده اش قبول نکردند در ارتباط بودم مادرشوهرم تو این چند وقت مثل شمع اب شد..
همسایه این که میتونی هروقت خواستی برگردی پس شب نمون خونشون
حرمتا شکسته میشه
خب نرو خونشون بمون بزار عروسی کنید بعد دوری و دوستی
هعی
پدر شوهرا هم سختگیرن اما مادرشوهرا چون بیشتر باهاشون در ارتباطیم بیشتر اذیت میکنن وگرنه مثلا خودم پدرشوهرم سختگیره خیلی میترسم در اینده شوهرم مثلش بشه.
باورتون نمیشه من زیاد آشپزی بلد نیستم و یه کاری برای مادرشوهرم پیش اومد گفت عدس پلو درست کن رفتم برای اولین بار درست کردم شفته شده بود نمیدونین چه سروصدایی کرد بشقاب رو پرت کرد اونور به زنش گفت تخم مرغ برام درست کن و این چیه من خسته مونده میرم سرکار شما اینجوری تشکر میکنین چیزی به این گرونی هدر میدین...نمیدونم چیکارش کنم چه رفتاری کنم...حیف که پشتیبان شوهرمه هنوز نه خونه داره نه ماشین وگرنه قطع رابطه میکردم و جوابش میدادم
نه جواب دادن ک در هر صورت خوب نیست ولی دیگه شما هم کار نکنید حالا ک قدر نمیدونن .من یکبار استنبلی درست کردم یکم سفت شد .برناجشون قد نکشید منم اوایل عقد بود .موقع خودن چیزی نگفت ولی همش ضرفو نگاه میکرد و کم خورد فرداش ریخت جلو مرغا ...راستش ما خوردیم انقدرا هم بد نبود ولی خوب بپای پخت یک خانم با سابقه نمیرسید
مگه میشه کار نکرد خواهر من...یک درمیون اونجاییم...تازه مادرشوهرم یک ماهیی هست میره پیشش کار میکنه ظهرها همش من باید ناهار درست کنم باهام طی کرد پدرشوهرم گفت از این به بعد مامان نیست تو باید به خونه و غذا رسیدگی کنی حتی شبایی که خونه خودمون میخواییم صبح اش باید برم براشون غذا بزارم و برگردم خونه کلافه شدم
تازه اخلاقش جوری هست که شنیدین میگن طرف رگی هست یکبار رگش راسته اینقدر خوبه...وقتی هم کج بشه همه ازش میترسن
