بخدا تشنه یک ذره محبت از طرف شوهرمم اصلا جوری بیخیال منه انگار ۹۰ سال دارم
دارم از غصه میمیرم😣
امشب باهاش حرفامو زدم میگم حداقل ماهی یک دفعه بیا کنارم باهام حرف بزن بخدا صبح تا شب صدای جیغ بچه ها تو گوشمه، زندگیمو به سختی جم و جور میکنم دستمون هم خالیه تو این شرایط کلاس هم نمیتونم برم ماشین هم نداریم
میرم شبا کنارش میخوابم پشتش همیشه به منه فقط ماهی یک بار با من کارشو انجام میده بعد از اون ولم میکنه نمیدونم زن فقط برای این کاره....
محبت نمیخواد از طرف شوهرش
امشب بهش گفتم کارمون به دعوا کشید گفت همینی که هستم من بهتر از این نمیشم انقدر دغدغه بی پولی دارم که دیگه نمیتونم به تو محبت کنم
بعد خیلی راحت گفت صبح طلاقت میدم
بخدا انقدر آدم شادی بودم الان افسرده شدم
منم دارم با بی پولی هاش میسازم نه لباسی نه وسیله ایی هیچی نمیرم دقیقا انگار زندونی شدم😭😭😭
بغض لعنتی داره خفم میکنه
هر وقت دعوامون میشه روز بعدش پدر و مادرش میان اینجا ببینن چی شده چون زود به خانوادش میگه هر چی که شده
مادر عفریتش میاد فقط تهدیدم کنه که اگه میخوایم جدا شیم بچه ها رو با خودش ببره
زندگی برام سیاه شدم چیکار کنم که خوب بشم😖