2777
2789
عنوان

اعتماد بی جا

140 بازدید | 6 پست

سلام دوستان امدم اتفاقی که برای بستگان افتاد رو بگم

  نیکا و   هانیه باهم دوستت نیکا یه برادر داره.  ایم برادر محمد  این ۳ تا   هم فامیل دور باهم هم همسایه دیوار به دیوار هم هستن اینا  تاپاین دبسان خود. دختر پسر نمیدونستن و باهم بودن و رفته رفته از محمد جدا میشن

  بعد دختر هانیه عاشق محمد میشه و محمد هم از همجا بی خبر بعداز  پایان دوره دبیرستان و انجام خدمت دلباخته ی دختر خاله ی مامانش میشه

 وقتی هانیه میفهمه از نیکا میخواد که باهاش تنها باشه گربه کنان به  نیکا میگه که سال های ب محمد دل داده و از نیکا خواست محمدو قانع کنه بیاد خانستگاری ایشون ولی  نیکا نتونست محمدو قانع کنه بیاد خاستگاری

 محمد ازدواج میکنه و میره و هانیه و نیکا دوباره یواش یواش مثل خواهر هم میشن 

 بعد. برای نیکا یه خواستگار میاد اون سعی میکنه باهاش ازدواج کنه   ولی  هانیه توتمام. مرسماش بود از جمله پایتختی خواستگاری   نشون کردن. خرید جهیزیه پا به پاش بود 

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

 بعداز عروسی کردن   با نیکا با همسرش ولی میره سر خونه زندگی شون  چون خونه نیکا اینا نزدیک. خونه هانیه بوده هانیه همیشه میرفته خونشون.    و بعد  میکا هرجا باشوهرش میخواسته بره هانیه رم با خودش میبره چون عذاب وجدان داشته که نشونسته محمد رو برسونه به هانیه ولی شوهر نیکا اول  به نیکل میگفته. از هانیه خوشش نمیاد ودست نداره  اینحا باشه ولی نیکا گوش نکرده  بعداز مدتی ولی دیگه چیزی نگفته نیکا هم فک کرده که ولی هانیه رو قبول کرده و میزاره هر جا برن اونم بیاد تا بعداز ۲ سال فهمیده ها نیه زن دوم ولیه

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

اگه‌

asraam | 16 ساعت پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز