وای ببین من دقیقا ۱۳ خرداد همچین غلطی کردم😂
شوهرم گفت برای احترام به زنداییش که تازه اومده تهران زنگ بزنم یه تعارف بزنمبفرمایید خونه ی ما
منماصلا دلم نمیخواست بیادخونمون چون وراجو سخن چینه ..شوهرمم همینطور ولی گفتیم نگیم بعدا میگه من بعداز چندسال اومدم ایران اینا یه تفارف نزدن
آقا این زنداییه هم خونه برادرش بود زنگ زدم کلی حالو احوالو اینا گفتم بیا گفت نه ممنون زحمت نمیدم گفتم چه زحمتی حالا هرجوری راحت بودین اونمگفت اوکی حالا که انقدر اصرار مکرر میکنی میام
کپ کردم فقط شوهرم میگفت وای بخدا این آماده بوده😂بخدا فقط یه جمله ی نصفه گفته بودم اونمسریع ازخداخواسته
اومد و من مجبور شدم یروز از ۶صبح تا ۷شب سرپا باشم بابچه کوچیکو یه پروژه عظیم ک رو دستمه ۳جور غذاو دسرو فلان درست کنم
شب جنازه بودم
دیگه توبه کردم 😂😂😂😂