یه خواهری دارم از خودم ۴ سال بزرگتره خیلی علاف و اوباشه همش پی دوست و رفیقه و اصلا زندگی درستی نداره من که روم نمیشه به کسی بگم این خواهرمه یه سالی میشه اصلا نگاش هم نمیکنم سلام هم نمیدم حتی یه اب هم دستش نمیدم از زندگیم حذفش کردم حتی تصمیم گرفتم ازدواجم کردم نگم که این خواهرمه پنهونش کنم خیلی ابرو بر هست شبا دیر میاد واقعا فقط باعث ابرو و ناراحتی و دعوا تو خونست همه به مرگش راضی هستن ادم نفهم و کثافطیه اصلا جونش برای غریبه در میره ولی مامانم یه اب بخواد نمیده دستش همش هم دنبال پسر بازیه هر روز با یه نفره من که عارم میشه بگم اصلا با من خواهره خیلی وقته دیگه خانواده نمیبینمش خونمون یه خواب هست و باهم میخوابیم تو اتاق حدود یه سالی میشه گیر دادم خونه رو عوض کنیم دو حواب بگیریم که اصلا نبینمش خداروشکر امسال میرم دانشگاه دیگه اصلا نمیبینمش بدجور ازش بی زارم یه لب تاپ داریم که من کلا ازش استفاده میکنم و کسی انچنان کاری باهاش نداره جز تخلیه حافظه گوشی هاشون داخل لب تاب من کلا باهاش درس میخونم الان امروز بیرون بودم با یکی از خواهرام گفت که همین خواهر بده لب تابو میخاد منم داشتم فکر میکردم تا خونه که بگم خرابه و ندم بهش چون اصلا دل سوز نیس میبره خراب میکنه تازه من اصلا بهش اعتماد هم ندارم عکسامونم نشون دیگران میده امدم خونه فهمیدم مامانم بی اجازه از من داده لب تابو برده حالا زنگ زده میگه رمزو بگین منم اعصابم خورد شد داد بیداد که چرا دادید غلط کردید دادید و اینا الان یکم اروم شدم نمیدونم حالا رمزو بگم بهش یا نه میخاد جزوه های اموزشگاهشو بریزه توش ولی میترسم خرابش کنه و من برای کارای دانشگاه بمونم از طرفی میگم بهش بگم دعوا نشه استفاده کنه از طرفیم اعصابم خورده که چرا بی اجازه برده نگم و اینا ببخشید یکم طولانی شد جنبه درد و دل داشت ولی بگید بهم که چیکار کنم الان عصبانیم میترسم کاری کنم که بعدا پشیمون بشم من خیلی دلسوزم ولی اصلا دلم برای این خواهرم نمیسوزه از خودمون نمیبینمش اصلا از طرفیم نمیخام دعوا شه نمیدونم چیکار کنم