برای شغلش مجبور شدیم بریم یه شهر دیگه
از جهیزیم هیچی نیاوردم همش دست دوم مامانم و مادر شوهرم
سال اول هرچی خواستم برای خونه بخرم گفت بذار دوسال اینجاییم میریم سال دوم گفت سال دیگه میریم دو سال گذشت کردش سه سال الان سه سال تموم شد شده چهار سال
همش میگه موکت خوب نداریم فرش نداریم مبل نداریم بگیریم بعد دل من هوایی میشه این آقا بی خیال میشه
سه ساله وضعم اینه
داریم تو شهر خودمون خونه میسازیم
هر شش ماه میریم اونجا ۲۰روز رو خونه کار میکنه تا سری بعد
باباش رفته تو خونه هامون برای خودش با سرگرمی کار میکنه یه دیوار میچینه و...... بنا نیستا کارای بنایی انجام داده حالا ول کن خونه ما نیست شوهر منم بنا مفت پیدا کرده اگه بخواد همین طور ادامه پیدا کنه تا ده سال دیگم من برنمیگردم شهر خودم خسته شدممممممممممممم
خونمو تو شیشه کردهههه دیگه