من نگفتم بهش خودش فهمید
بعد عروسیمون حالم بد شد بعدم بیمارستان ک ویارام شروع شده بود ۶هفته بودم ک اومد بردم خونش دو هفته اونجا بودم
بعد مجبور بودم بیام شهرمون برا امتحانام از مامانمم میترسیدم
ک مادرشوهر زحمتش کشید گفت
وای جواب نمیدادم میگفت وای خاک تو سرت دلوین روت سیاه
چ غلطی کردی
میخاستم باهاش روب رو بشم قلبم میخاست بیاد تو دهنم 😕😂