دلم برات تنگ شده
برای نگات
برای صدات
برای دستات
برای اون وقتایی که صدام میزدی و میگفتی : یاسی،بابا…😭😭😭
هنوزم مهربونی توی چشمات رو میبینم…
چقدر کم دارمت…
چقدر این روزها بهت احتیاج دارم…
دلم میخواست بودی و میتونستم باهات حرف بزنم…
بدجور به اون امید دادنهات احتیاج دارم…
چقدر نداشتمت…
چقدر کم داشتمت…
چقدر حسرت به دلم مونده…
چقدر غریبم…
چقدر تنهام…
خودت بهتر از هرکسی میدونی چیزی توی این دنیای بی مروت نتونست خردم کنه و بشکنتم…!!!
به غیر از رفتن تو که هنوزم باهاش کنار نیومدم…
فقط رفتنت بود که شکستم…
که طاقتم و طاق کرد…
که هنوز داره میسوزونتم…
هنوزم وقتی بیرون از خونم منتظر تماستم که بگی: کی میرسی بابا؟😭😭😭
یک سال شد که ندارمت…😭😭😭
که نیستی…😭😭😭
لعنت به کرونایی که تو رو از من گرفت…
کاش منم میبردی پیش خودت…
خسته ام بابایی…
خسته ام بابا جونم…
دلم برات تنگ شده بابایی…
دلم برات تنگ شده بابا جونم…