به شوهرم میگم بیا از این شهر بریم من خسته شدم دخترامم همین جور.ما اصالتا کورد هستیم اما به دلیل یه مشکلاتی کل خانواده مادریم و خانواده دو تا از عمه هام(که یکی از عمه هام خانواده شوهرم هست)از کامیاران توی کردستان به یکی از شهرهای کوچیک اصفهان رفتیم.من واقعا خسته شدم دخترامم همین طور.به شوهرم میگم بیا بریم کامیاران دیگه حوصله ی اینجا و مردمش رو ندارم ولی میگه نه همین امروز ظهر بهش گفتم کلی قهر و دعوا راه انداخت کلی هم فحش داد به من بیچاره که خانواده هامون اینجان چرا ما بریم ولی من واقعا خسته ام از اینجا چون رسم و رسومات شون سرسام آوره.مثلا تو خیابون باید سرت پایین باشه اصلا سرتو بالا نیاری حتما باید چادر سرت کنی آرایش غلیظ نکنی چون مردم حرف در میارن توی خیابون نباید بخندی باید صاف راه بری و اخمات تو هم باشه موهات باید کامل پوشیده باشه.یا مثلا باید تا میتونی تو خیابون نری مگه اینکه کار واجب داشته باشی.صدای زن ها و دخترا نباید بالا بره چون میگن صدای زن بره بالا آبرو میره.توی جمع گوشی نباید دستت بگیری.چادر سرت نباشه میگن خرابه.این سخت گیری ها فقط مال خانوم هاست برعکس مردا و پسرا هر غلطی دلشون خواست میکنن از بیرون موندن تا ۲ شب گرفته تا سیگار و تریاک کشیدن.همه شون چشم چرونی میکنن بدون اینکه کسی چیزی بهشون بگه.اونا چشم چرونن بعد انتظار دارن خانوما اینجوری که گفتم بگردن.یا مثلا میگن دختر بالای ۱۲ سال بیرون نباید بره اصلا.من خودم هیچی ولی دخترای من نوجونن دوست دارم خوب بگردن خوب بپوشن بتونن برن بیرون ولی با این اوضاع ۲۴ ساعته مجبورن تو خونه بمونن در صورتی که پسرای هم سن دخترای من تا ۱۲ شب بیرون پاستور بازی میکنن سیگار میکشن موتورسواری میکنن.
این وسط این برای من زور آوره که شوهرم به من فحش میده به پدر مظلومم فحش میده انگار من این اوضاع رو درست کردم