سلام.دوستای عزیزم یه موضوعی برام پیش اومده خواستم باشمادرمیون بزارم شاید بتونید راهنماییم کنید.خواهش میکنم تااخر بخونید ونظرتونو بگید. ببخشید که طولانیه.
من 8سال هست ازدواج کردم ویه دختر3ساله دارم.باخانواده همسرم تویه ساختمان هستیم. مادرشوهرم عمم هم هست که بشدت روپسراش نفوذ داره ازش حساب میبرن.توتاپیکام هم ازدعوای ارث ومیراث خانواده پدریم گفتم که بین عمه هام وبابام اینا پیش اومده بود ومن خیلی تحت فشار عصبی بودم شاید نزدیک دوماه چون همسرمم طرف مامانشو میگرفت نه خودش میومد خونه بابام منم بزور اجازه میداد یا اصلا نمیزاشت برم.بعداین جریان من خیلی افسرده شدم اصلا سردردهای شدید هرروز هیچکاری رو نمیتونستم انجام بدم سردرد وبی حوصلگی شدیددرحدی توان داشتم که بادخترم سرو کله بزنم اشپزی کنم ویه جاروبرقی ودستمال ساده بکشم خونمونمیتونستم عین دسته گل کنمش.تازه الان بزور باشگاه دوهفتس بهترشدم خداروشکر.دیروز مادرشوهرم برگشته میگه چون دوست دارم اینوبهت میگماخیلی تنبلی خونت جابجا نیست وسایلش(اسباب بازی بچم که همش بهم میریزه.ووسایل کار شوهرم رومیز کارش رو میگه جابجا نیس).میگفت من همونجور که توخونه حاریت سرکشی میکنم خونه توروهم چک میکنم اصلا مرتب نیستو فلان... شوهرتومن طرفشو بگیرم یسالم باهات زندگی نمیکنه این حرفا.
مادرشوهرم یکم وسواسه وخب خونش نه بچه ای هس بهم بریزه وشلوغ کنه اشپزی هم تازه یدرمیون میکنه پدرشوهرم بنده خدا صداش درنمیاد. اونوقت مثلا بچه هاش شام جم بشیم فرداش باید بریم خونشو جارو برقی ودستمالشم بکشیم.کارخاصی دیگه.توخونه اون نیس که انجام بده.به شوهرمم بگم بالا چش مامانت ابرو شر بپا میکنه.همسرم تحصیلکردس ولی منطق نداره سمت مادرش.
من قبل افسردگیم هم خیاطی میکردم برای خودم هم تابلوفرش میبافتمکه نصفس.
دوستان خواهش میکنم قضاوت کنیدبین ما بگید کی نقصره شایدمنم تقصیر دارم.