.اون موقع ها بابام مامانمو ابجیام و داداشمو میزده و هیچی براشون نمیخریده..اما واسه خالم همه چی میخریده...
مادربزرگم هم طرف خالم بوده چون بابام واسه اونم همه چی میبرده....ابجی هام و داداشم چون توی سن بلوغ بودن وسواس گرفتن..شکاکن...عصبین..توی زندگی مشترک شون خیلی تاثیر داشته...همه افسرده و بدبختیم..چون مادرم اون موقع سر حاملیگش (من) کلی زجر کشیده و ناراحتیش زیاد بوده...منم بی دلیل عصبیم...استرسیم...بدنم خود ب خود میلرزه...توروخدا سر حاملگی استرسی و عصبی نباشید ک ب بچه هم اسیب برسه