2777
2789

سلام

هر بار که میاد خونمون یه عالمه بلا و بدبختی سرمون خراب میشه. میریم خونشون از وقتی پامونو میذاریم تو، بچم شروع میکنه به بهونه گرفتن و جیغ کشیدن. همسرم هم خلقش خیلی بد میشه. کلا عوض میشه. هر چی بهمون میده نکبت میاره برامون. هر کمکی میکنه، اینقدر خرابکاری میکنه که از دماغم در میاد. هیچ خیری ازش ندیدم. کار اصلیش دو بهم زنیه. بین همسرم و باباش، همسرم و برادراش، من و جاریم، من و بچم، من و همسرم... اصلا وظیفه اش تو این دنیا همینه که دو بهم زنی کنه... مثل چی هم دروغ میگه، صاف تو چشمامون نگاه میکنه قسم جلاله میخوره و دروغ میگه... زندگیمون و سیاه کرده. شدیدا هم اهل جادو و طلسم و ... هست. پدرشوهر بیچارم هر چی بهش میده، این ابله خرج جفت پا گرفتن برای بقیه میکنه و زندگی ها رو میریزه بهم. همسرم میگه یه بار قبل ازدواج، تو رخت خوابش یه کاغذ پیدا کرده بوده که توش یه چیزای عجیب و غریب نوشته بودن... اینقدر رفته سراغ جادو و جنبل که اصلا قیافه اش برگشته. آدم می بینه، میترسه، یعنی عین این نقاشی هایی که تو طلسم ها میکشن، عین اجنه شده چهره اش. چه میشه کرد؟

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اول بگم چه راه هایی رفتم: اولین بار که فهمیدم چقدر خبیث هست، شروع کردم به رسواگری. پیش همسرم، اقوام، دوست و آشنا... هر کی که میشناختش... میگفتم ظاهرش و نگاه نکیند (چون در برخورد های اول خیلی کم حرف و خود دار هست، همه فکر میکنند چقدر برعکس چهره ی وحشتناکش، زن مهربون و مظلومیه. حتی اوایل ازدواج، خود منم همین فکر رو میکردم. و مونده بودم زن به این خوبی، پس چرا اینقدر زندگی بدی داره؟ چرا اینقدر پدرشوهرم که مرد خوب و مومنی هست، بهش ظلم میکنه؟ چرا بچه هاش اینقدر خشن و بی عاطفه بار اومدن؟...)

نتیجه ی رسواگری: شکست صد در صد! یعنی هر چی بدی هاشو پیش همسرم و بقیه میگفتم، اون بیشتر محبوب میشد و من منفور تر. همسرم میگفت توهم زدی. بعد اونم که خدای مظلوم نمایی، چه حالی میکنه از اینکه یکی بهش حمله کنه و با دروغ و ریا و مظلوم نمایی خودش رو بیگناه جلوه بده. اوضاع هر روز بدتر هم میشد. یعنی با این به قول خودم رسواگری، قشنگ داشتم تو نقشه ی اون حرکت میکردم. چون خدای فریب و ریا و مظلوم نمایی بود. قشنگ منم شدم یه آدم بده، در کنار بقیه ی آدم بدای زندگی اون که به این زن مظلوم بی زبون مهربون، ظلم میکنه، مثل شوهرش مثل بچه هاش... (حالا جالبه مردم از خودشون نمی پرسن که این زن مهربون چرا هر کی به تورش میخوره بدجنسه؟! همینجا بهتون بگم که اگر در اطرافیانتون یه نفر رو دیدید که همه میگن خیلی بهش ظلم شده و مظلومه و همه بهش زور میگن... شک کنید. که اون آدم خودش ظلم میکنه و با فریب، دیگران رو خراب میکنه. یه سندروم مظلوم نمایی هست که بعضی از زنها، و شایدم مردا بهش مبتلا هستن. مواظب باشید گول نخورید.)

خلاصه این روش شکست خورد. چون کسی که زیرآبی میره، از خدا میخواد دیگران رو بازی کنن، اونوقته که در پروژه ی مظلوم نمایی برنده شده.

بعد از کلی فکر و مشورت و ... دیدم بهتره برم پیش یکی که سرکتاب باز میکنه، همسرم هم ببرم، هم ببینه که مادرش چه آدمیه، هم اینکه شاید اون فرد بتونه این طلسمایی رو که این از خدا بیخبر انداخته تو زندگیمون، باز کنه.

اما مشکلم اینجا بود که فرد مورد اعتمادی رو نمیشناختم. در ثانی اصلا خوشم نمیومد برم پیش رمال که دردینمون این همه نهی شده از رجوع به جادوگر... سوم اینکه این روش هم مثل قبلی، در واقع گیرانداختن خودم در تله ای بود که او برام طراحی کرده بود. چون قطعا تو جادوگری و رمالی و ... او سالها از من تازه کار جلوتر بوده. پول بیشتری برای این کار داده، خباثت بیشتری داره... قطعا از خدا میخواد من برم پیش رمال تا پای اجنه ی خبیث، مستقیما و بدون طلسم تو زندگیم باز بشه و منم بشم یکی مثل خودش: گر تو با بد، بد کنی، پس فرق چیست؟

بعد دیدم ایشون ول کن معامله نیست، شروع کردم در خفا تهدید کردن که من میدونم طلسم برام برداشتی و ببینم این وضع ادامه داره میرم سرکتاب باز میکنم آبروتو می برم... که خواستم تهدیدش کنم. که دیدم برام یه مطلب فوروارد کرده که یه خانم واعظ میگن که مردم نرید سراغ رمال، بیچاره میشید و جن میاد تو زندگیتون و ... بعد منم جوابش و دادم که من خودم یه مرد خیلی مومن میشناسم که راهش رو بلده و ... و بازم تهدیدش کردم که یک زنی رو میشناسم که زندگی عروسهاش رو بهم میریخت و اینطوری تفریح میکرد و حالا بیا ببین به چه وضعی افتاده، مثل یک تکه گوشت، افتاده تو بستر مرگ، نه میمیره که خلاص بشه، نه حالش خوب میشه... که البته یکم ترسید و ترمز و کشید، اما شاید چون ایمانش به جادو و طلسم بیشتر از ایمانش به خداست، حتما پیش خودش فکر کرده که من طلسم و موکل دارم، اون زنه حتما نداشته که به این روز افتاده. و چند هفته بعد هم این تهدیدها کاراییشون و از دست داد و روز از نو، روزی از نو

بعد شروع کردم به قرآن تلاوت کردن، مخصوصا سوره بقره، اسفند و کندر دود کردن، حرز امام جواد علیه السلام گرفتم، چند تا دعا یاد گرفتم ... که بی تاثیر نبود، اما هم خیلی وقتگیر بود، هم اینکه می دیدم ای بابا! من شدم علاف این زن! صبح تا شب چه کنم چه نکنم که ایشون به خودم و همسر و بچه هام آسیب نزنه. و بدتر، اعصاب خردی اش بود. چون در تمام مدت که مثلا در حال تلاوت قرآن بودم، همش خباثت هاش میومد جلوی چشمم، عصبی میشدم... بعد به حکمت خدا شک می کردم: آخه چرا باید یه آدم بدجنس بتونه زندگی دهها نفر رو به خاک سیاه بنشونه و اطرافیانش برای در امان موندن از شر جادو و چشمش همه ی فکر و ذکرشون بشه این آدم! بعد خیلی از قیافه اش خوشم میاد که صبح و شب چهره ی جن زده اش باید جلوی چشمم باشه؟ آخه این شد زندگی

حالا از شما میخوام حدس بزنید که کدوم راه حل بود که نجاتم داد. و مطمين هستم همه ی افرادی که به این درد مبتلا هستند رو نجات میده.

آخرش ان شاء الله میگم بهتون

یاخدا

وارﺩ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﺎ ﻧﺴﺨﻪ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﻫﻨﺪ👀.ﻓﺮﺩﯼ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪ‌ﺍﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ:ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻦ؟ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻟﺤﻨﯽ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺁﻣﯿﺰ ﭘﺮﺳﯿﺪ:😏ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺳﯿﻤﺎﻥ؟ ﺑﻠﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ.ﮐﺮﻡ ﺿﺪ ﺗﯿﺮ ﺁﻫﻦ ﻭ ﺁﺟﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺣﺎﻻ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺸﻮ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﺟﯽ؟ﺍﻣﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﮔﺮﻭﻧﻪ ﻫﺎ. ﻣﺮﺩ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺖ ﻭ ﺁﻧ‌ﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺷﺪﻡ ﺩﺳﺘﺎﻡ ﺯﺑﺮ ﺷﺪﻩ، ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﻧﻢ ﺻﻮﺭﺕ ﺩﺧﺘﺮﻣﻮ ﻧﺎﺯ ﮐﻨﻢ🤗…ﺍﮔﻪ ﺧﺎﺭﺟﯿﺶ ﺑﻬﺘﺮﻩ، ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺑﺪﻩ.ﻣﺘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﻭﺧﺎﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎنش ﯾﺦ ﺯﺩ🙃…ﭼﻪ ﺣﻘﯿﺮ ﻭ ﻛﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﮐﺴﯽ ﻛﻪ ﺑــﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻐـ🚶🏻‍♀️ـﺮﻭﺭ ﺍﺳﺖ!ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ ﺷﻄﺮﻧﺞ، ﺷﺎﻩ ﻭ ﺳـﺮﺑﺎﺯ ﻫـﻤﻪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺟﻌﺒﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻧﺪ.😉 جایگاه شاه و گدا، دارا و ندار قبر اسـت…👩‍🦯تقواست کـه سرنوشت ساز اسـت💌 برای رسیدن بـه “کبریا” باید نه کبر داشت نه ریا💔💔
حالا از شما میخوام حدس بزنید که کدوم راه حل بود که نجاتم داد. و مطمين هستم همه ی افرادی که به این در ...

کنجکاوم بدونم چه راه حلی بوده؟

من خیلی بع این چیزها معتقد نیستم اما یه هویی ورق زندگیمون برگشت یه هویی از عرش به فرش یه عده گفتن طلسم کردن یه عده گفتن چشم زخم راستش من کاری نکردم دارم زندگی میکنم و از ادم های سمی فاصلم را بیشتر کردم توکل کردم به خدا و گفتم خدایا خودت درستش کن که بعد چهارسال باز تونستم کارمو به دست بیارم و الان شکر خدا زندگی رو به بهبوده

برایت خدا را آرزو دارم تا بی نیازترین باشی...

انگار داری از مادرشوهر من میگی.البته اون ایکبیری هیچوقت پیش بچه هاش رسوا نمیشه.پدرشوهرم این غلطا رو میکرد که خودش به درک واصل شد ولی برا خودش باقیات صالحات گذاشته.دختر عجوزه اش همه طلسمای باباشو از حفظه.مادرشوهرم شوهرش رو به جهنم فرستاد الانم میخواد دخترش رو بفرسته

فقط 19 هفته به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
همین اولم بگم که من بالاخره بعد از سالها خون دل خوردن، راهش رو پیدا کردم شکر خدا و چون میدونم مشکل خ ...

بگو خدا خیرت بده مادرشدهرم منم دستش تو کارا

میشه  برای شادی روح بهترین پدر دنیا ی صلوات مهمونم کنید😔
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز