پنجره های خونه ما سراسری هستن
یادمه انگار ی لحظه دنیا متوقف شد ت اون لحظه
و حدود یک دقیقه بصورت خیلی خیلی وحشتناک شیشه ها خونه شروع کردن لرزیدن جوری بود ک سریع پا شدم گفتم زلزلس ولی فقط شیشه ها میلرزیدن خیلی ترسناک بود یادمه رفتم زیر پتو و زدم زیر گریه
یکم ک گذشت گوشی و روشن کردم و رفتم ت گروه دیدم هیچکس تو اون تایم چت نکرده
ک یکیشون اومد گف بسه دیگ حرف نزنین من میترسم انگار اونم با اینک برقا نرفتن کولرشون خاموش میشه و بعد یکی دو دقیقه دوباره روشن میشه
بقیم شروع کردن
یکی دیگ گفت صدای افتادن پارچ و از اشپز خونه شنیدم و فک کردم مامانمه ولی هرچی صدا زدم جواب نداد
یکی دیگم گف صدای شیر اب اومد
و همشون با وحشت و قسم تعریف کردن