اینارو می نویسم تا یادگاری بمونه تا هربار ک میخونم یادم باشه چقد اذیت شدم،چقد سختی کشیدم،ک هم قدر زندگیمو بدونم،هم ب هیچ مرد بی وجودی اعتماد نکنم.
دیروز ۱۴۰۱/۰۳/۲۸ ، کسی که فعلا نسبتش باهام همسره، بخاطر ی سوتفاهم کتکم زد، هرلحظه خداروصدا میزدم ،میگفتم الانه ک بمیرم💔🖤خلاصه همون غروب دیروز رفتم طلاهامو فروختم،رفتم دنبال خونه،چند جارو دیدم،امروزم مجدد رفتم دنبالش، و بالاخره پیدا کردم، خونش هم نقلیه هم قشنگه...همسر پست فطرتم شرط گذاشت ک اگ مهریمو ببخشم راحت طلاقم میده،
دیروز وقتی داشتم جون میکندم،گفت شرطم ببخشش مهریه ست و گرن.....🖤💔
گفتم مهریمو می بخشم چون زندگیمو دوس دارم، چون اعصاب جنجال و ندارم،بدن و روحم دیگ تاب کتک و نداره.
قراره یکی از دوستای خوبم،سارای عزیزم بیاد تا وسایل خونمو ببریم بچینیم.
انشاالله این نسبت منفور به زودی از بین بره.
منم همه چیو سپردم ب وجودی ک دیروز شاهد همه چی بود♥️
ازش میخوام کمکم کنه،قوی باشم و بتونم دوباره شروع کنم.
خداجونم معذرت میخوام ک دیروز همش فکر خودکشی بودم،منو ببخش♥️
ممنونم ک هستی♥️