کلاس هفتم بودم
هیچ حسی نداستم
۱۲ وااای من تا دوماه به مامانم نگفتم قایمکی از پد هایی که تو خونه بود استفاده میکرددهمیشه هم برعکس میزم جیگرم درمی اومد تا بکنم😂😂😂 روز اول که شدم انقدر ترسده بودم ماه رمضون بود روزه گرفته بودم میگفتم خدایا همیشه روزه میگیرم دیگه خوب شم
۱۴_۱۵ سالم بود
حس خاصی نداشتم قبلا مادرم و دوستام دربارش گفته بودن و امادگبشو داشتم
۱۳ حس چندشی و اینکه دیگه مث زنا شدم 😅
من ۱۲پربود شدم چقددددرررر دوس داشتم بشم ک بگم بزرگ شدم😐
۱۲ سالگی
یادمه ورزش داشتیم‌منم خیلی دویده بودم حسابی دیگه لباسم کثیف شده بود
وقتی اومدم خونه ب مامانم گفتم و اونم توضيح داد خیلی خجالت میکشیدم حس میکردم همه میدونن🤣
وای منو نگید که خیلی افتضاح بود :)
کلاس ششم بودم حدود ۶ سال پیش.. و هیچ کس هم درموردش بهم چیزی نگفته بود حتی مامانم!
وقتی دیدمش خیلی ترسیدم و فک میکردم مریضی چیزی شدم (واقعا اوسکول بودم)😐😂 و درموردش به مامانم چیزی نگفتم چون میترسیدم...
و شبا گریه میکردم که نکنه مریضی گرفتم خدایی نکرده سرطانی چیزی😐💔 بعد مامانم میگف چرا گریه میکنی گفتم امروز تو مدرسع دعوام شد(بهونه کردم)
خیلی گناه بزرگی کردم چون نماز میخوندم تو این حالت :) و امیدوارم خدا منو ببخشه💔
چون چهار ماه به مامانم چیزی نگفتم
ولی خب تو این چهار ماه دومین بار تو عید بود که شدم
و مامانم فهمید از لباسم** و ماجرا رو برام گفت
منم از اینکه تو اون چند روز نماز میخوندم خیلی گریه کردم و توبه کردم..
واقعا فک میکنم کسی مث من نبوده چهار ماه پنهون کرده بوده😂💔
14
یادمه بیدار شدم مامانم فهمید تختم خونیه بعد رفتم دسشویی و گریه کردم 😂هعی
دوم راهنمایی، خواهرم پیشم بود
سوم راهنمایی
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
