2777
2789

جاریم تو یه شهر دیگه رفتن واسه زندگی از ماه رمضون خودش و دخترش بدون شوهر اومدن مشهد

من چندین بار تعارف زدم دو بار هم دعوتش کردم که بیاد خونمون فقط بخاطر شوهرم که همش میگفت دعوتش کن خودجاریم شرایطشو نداشت نیومد

گفت یه روز انشاالله میام

درضمن یه هفته پدرشوهرمو دوتا خانماش با خواهرشوهراخونمون بودن منم با بچه هشت ماهه درخدمتشون بودم......

حالا شوهر جاریم اومده به شوهرم میگم از پیش خودت دعوتشون نکنی ها میگه اگه الان ما دعوت کنیم بهتر از اینه که سر زده بیان منم گفتم خوب ماهم میگیم نیستیم 

شوهرمم گفت یعنی چی نیستیم داداشمه میفهمی چغندر که نیست انگار نه انگار من سرپرست خانواده ام برا من تکلیف تعیین میکنه


منم خیلی دلم گرفت تازه پدرشوهرم رفتن خوب خسته شدم بعدشم کلی دعوت و تعارف به جاریم قبلا کردم

در ضمن هر وقت داداش من هم از راه دور میاد خودش میگه خودت تنها برو خونه مامانت احوالشو بگیر اصلا با من هماهنگ نمیشه تا دعوتش کنم به داداشمم به زور زنگ میزنه

با نوزاد چجوری میتونی مهمونداری کنی

اگه هم بخواد دعوت کنه،تو زنگ نزن بزار خودش زنگ بزنه

وقتیم اومدن به جاریت بگو خودش کارها رو انجام بده یا بچتو نگهداری کنه برات

تو هر جایی زمین خوردی؛شاید ازآه من باشه...💔

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

با نوزاد چجوری میتونی مهمونداری کنی اگه هم بخواد دعوت کنه،تو زنگ نزن بزار خودش زنگ بزنه وقتیم اومد ...

این یه هفته دهنم سرویس شد بعد بجای اینکه باهم خوش رفتاری کنه تشکر کنه عین یک هفته بداخلاقی کرد باهم

باهشون خیلی راحت نیستم که بخوام بهش بگم رودرواسی دارم

عزیزم وقتی همسرت درک نداره..به همه کار بسپار چرا خودتو خسته میکنی...اولش سخته ولی شرو کن...کند کند کاراتو انجام بده...اولویت خودت و بچت بعد بقیه ی کارا...

❤️همسر و دو فرشته ی زیبایم بودنتان ابدی❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792