خوبه که اشنا نیستی با این مسائل امیدوارم هیچوقتم سروکار نداشته باشی
عزیزم پدربززگم اسمش بلنده اشنا داره فراوون از نظر قانونیم سرپرستم بود همه چی دست اون افتاد
هجده سالگیم بعد کلی تحقیر و توهین و فحش چندرقاز گذاشت کف دستم گفت خرجتم دیگه خودت بده و تمام
تو هر اداره ای برم میگن سلام نوه ی فلانی. فلانی چه طوره؟ دست بوسیم
یه درصد تصور کن پیش همین ادم بگم اومدم شکایت پدربزرگم
اصلا خنده داره حرفت
از الانم مثه روز روشنه پدربزرگم برنده دادگاه خیالیه
چرا؟چون همین دوزار پولی که دستمه رو حاضر نیستم برم شهر بدم شکایت و وکیل تهش اون برنده شه
دنیا نامرد تر از کتابای قشنگ قانونه جان من