داستانش درباره دختریه که خودشو روز عقدبا ی مردسن بالا جای دوستش جامیزنه و دوستش فرار میکنه این میمونه با اون مرده اما وسط داستان دختره عاشق برادرزاده مرده میشه که همشونم تو کارخلافن دختره هم خیلی شر و شیطون بود
اگ اسم شخصیتا یادته تو گوگل سرچ کن رمان مثلا علی و فاطمه من ی بار همینطوری رمان پیداکردم
زنان یک جامعه را محدودکنید آنهارا توسری خور و حقیرکنید تمسخرشان کنید کاری کنید تا بزرگترین آرزویشان ازدواج باشد بلایی بر سر آنهابیاورید تا از اجتماع بترسد تخم تفکری در ذهن پدرانشان بکاریدتا ایمان بیاورند دخترانشان را در قفس پرورش دهند کتاب,علم،قلم و چکش را از دخترانشان بگیرید و به جای آن ملاقه و سوزن دستشان بدهید با جوانانشانکاری کنید تا ازجنس مخالفشان دورباشند ولی تمام تفکرشان پیش آنها باشد هرکس برای آزادی زنان تلاش کرد را بنده شیطان و دشمن خدابنامید ک او دشمن ما و ما خدای زمین هستیممن تضمین میدهم چنین جامعه ای هزارسال هم بگذرد پیشرفتنخواهدکرد (چگونهجهانرا ادارهکنیم چرچیل)
اخی😁این رمانا بخون وسوسه(از نیلا) نبض یک مرد او دوستم نداشت نبض یک مرد
زنان یک جامعه را محدودکنید آنهارا توسری خور و حقیرکنید تمسخرشان کنید کاری کنید تا بزرگترین آرزویشان ازدواج باشد بلایی بر سر آنهابیاورید تا از اجتماع بترسد تخم تفکری در ذهن پدرانشان بکاریدتا ایمان بیاورند دخترانشان را در قفس پرورش دهند کتاب,علم،قلم و چکش را از دخترانشان بگیرید و به جای آن ملاقه و سوزن دستشان بدهید با جوانانشانکاری کنید تا ازجنس مخالفشان دورباشند ولی تمام تفکرشان پیش آنها باشد هرکس برای آزادی زنان تلاش کرد را بنده شیطان و دشمن خدابنامید ک او دشمن ما و ما خدای زمین هستیممن تضمین میدهم چنین جامعه ای هزارسال هم بگذرد پیشرفتنخواهدکرد (چگونهجهانرا ادارهکنیم چرچیل)