من سه ساله با مادر شوهرم زندگی میکنم حیاط مشترک اما خونه هامون جدا من الان یک ماه باهش حرف نمیزنم اون هم بی محلم میکنه اخه بچه هاش اومد خونش موقع نهار بود منم رفتم سلام کنم پیششون نشستم یهو مادر شوهر با صدای بلند تو جمع بهم گفت مگه با تو نیستم پاشو سفره پهن کن منم گفتم مگه من میخوام غذا بخورم گفت مگه مهمونات نیستن منم گفتم ن مهمونای تو هستن و گفتم همیشه بهم بی احترامی میکنی و از خونه زدم بیرون اخه تو جمع خردم کرد این همه دختر دوماد نوه داشت اینجوری با من حرف زد لحنش همیشه باهام بده اما با دختراش مهربونه بعد مثلا میگه من صاحب خونم ک اینحوری حرف زد در صورتی ک مثل ی خدمتکار با هام رفتار میکنه دفه قبلش چند ماه پیش باز توی جمع با صدای بلند بهم گفت مگه نمیتونی بری برام نون بگیری غذا درس کنی ی روزی ی کاری باهات میکنم پشیمون میشی منم نمیدونستم چیکار کنم رفتم کباب براش درست کردم اما خیلی دواغون بودم از تو میسوختم ک اینجوری باهام رفتار میکنه ب شوهرم گفتم تذکر داد بهش اما دوباره تکرار کرد الان یک ماه نرفتم خونش شوهرم میره بچم میره من نمیرم لطفا منو راهنمایی کنید