چیز ها دیدم در روی زمین:
کودکی دیدم ، ماه را بو می کرد.
قفسی دیدم که در آن ، روشنی پر پر می زد.
نردبانی که از آن ، عشق می رفت به بام ملکوت.
من زنی را دیدم ، نور در هاون می کوبید.
ظهر در سفره ی آنان نان بود ، سبزی بود ، دوری شبنم بود ، کاسه ی داغ محبت بود.
من گدایی دیدم ، در به در می رفت آوار چکاوک می خواست
و سپوری که به یک پوسته ی خربزه می برد نماز.
بره ای را دیدم، بادبادک می خورد.
من الاغی دیدم، یونجه را می فهمید.
در چراگاه «نصیحت» گاوی دیدم سیر.
شاعری دیدم هنگام خطاب ، به گل سوسن می گفت :« شما »
...
ادامه داره باز🥲