۲ ساله ازدواج کردم
تو این دوسال شوهرم فقط طرفدار خانوادش فقط اونارو دوست داره روزی صد بار ب اونا زنگ مززمه ب من هیچی یا یبار
همه چی زندگیمون حتی تاریخ پریودی میره میگه ی تصمیمی دوتایی بگیریم سریع میره دعوامون بشه سریع میره برا اونا تعریف میکنه میگه اما هیچی ازونارو ب من نمیگه همه چیشون مخفی میکنه حتی پیامایی ک ب خواهر شوهرم میدرو حذف میکنه شوهرم خوبه ها مهربون برام خرج میکنه البته بعدش میگه من فلان قدر دادم برات بمان یا ماه قبل چقدر تو خرج کردی تا از عید تا الان میدونی چقدر پول ارایشگاه دادی اینجوری منت میزاره........
همه چیشو میره ب ابجیش میگه انگار اون زنش من خواهرش پیاماییم گ ب اون میدرو حذف میکنه.....
با من فقط در حد سلام خوبی چخبر امروز سر کار یه اتفاق افتاد یا موفقیت داشت میگه اونم ن همشو بعضیاشو بقیشو میره ب ابجیش میگه الان ۱ سالم هست اقدامیم اما خبری نیست من تنبلی دارم اون کم تحرکی اسپرم فک کن خواهر شوهرم چند بار از من پرسید ک تنبلز تخمدان نداری فک کننننننن منم بهش گفتم ن ندارم ازونجا فهمیدم شوهرم رفتع گفته همه چیو از من مخفی میکنه شوهرم خیلی راحت ب من دروغ میگه اما ب حانوادش نه مامانش اگه ناراحت شه دنیاش بهم میریزه ده بار زنگ میزنه پیام میده تا اشتی کنه همینطور ابجیش اما من نه
اگه زنگ بزنه جواب ندم دیگه زنگ نمیزنه....هزار بار بهش گفتم رفتارت درست کن مثل بچه ۳ ساله نباش فک کن خانوادش میرن ی جایی تا برگردن این هزار بار زنگ میزنه ک کجایین رسیدین...عید خانوادش رفته بودن شهرستان بعد همونروز منم رفته بودم با خانوادم تهران گردی ب من یبارم زنگ نزد از صبح تا شب اما ب خانوادش هزارررر با ر تو همون روز و هربارش ۱۰ دیقه بیست دیقه حرف زد بعد من بهش گفتم چرا ب من زنگ نزدی گفت سرم شلوغ بوده😒😒😒😭😭😭😭😭😭
دیگه تصمیم گرفتم ک گوشیش نگاه نکنم دیگه بهش نمیگم رفتارت درست کن دیگه ام خودمو موظف نمیدونم ک همه چیو بهش بگم یا بهش راست بگم همیشه دیگه از همین الانم باهاش سرددم ن محبت ن کلمه عاشقانه هیچی فقط در حد اینکه رابطه داشته باشیم بچه دار شم و دل ببندم ب بچم حداقل دارم میرم ابن سینا تازه رفتم برام عکس رنگی و از و تست پاپسمیر نوشته.......از ی طرفم میگم این خودش بچست بچه میخوام چکار شما بگید من چکار کنم😭😭😭😭😭