از دست شوهرم خسته شدم طبقه پایین خونه بابامینا زندگی میکنیم آبجیم 13سالشه بعضی موقع میاد همش نه خیلی کم امشبم اومده بود البته غروب شوهرم تازه خرید کرده بود اومده بود خونه ی بستنیو ی یخمک گرفته بود من یخمکو دادم به آبجیم بعدشم باهاش بد رفتاری کرد خیلی خسیسه خسته شدم از دستش مامانو بابام خیلی بهمون کمک میکنن از لحاظ وسیله و اینا ولی دیگه خیلی پررو شده دلم برا آبجیم سوخت بعدش میگه من یخمکو برای خودم گرفته بودم البته کلا عصبانی بود اومده خونه به خاطر گرونی ها ولی خیلی از دستش ناراحت شدم😭