اولش چرا تا از پارکینگ دراوردم، ولی شوهرم گفت همینکه ماشین راه بیفته یه چندمتر بری دیگه ترست میریزه و همینجورم شداینم بگم که من ساعت نه صبح زدم بیرون تا ده و نیم چرخیدم تو خیابونای نه چندان شلوغ و البته دوتا میدونم مرتب چرخیدم 
کافیه شروع کنی اگر بترسی هرگز نمیتونی راننده شی، من یه کم تو دنده عوض کردن کندم وگرنه خب تا خواستی بزنی جایی سریع ترمز میکنی دیگه حالا من همش میترسیدم کسی از پشت بهم بزنه چون تا دو بیشتر نمیتونم برم ، ولی به پیشنهاد شوهرم جاهایی که کمی شلوغ بود جفت راهنما میزدم پشت سریام میفهمدن ناشی ام هوامو داشتن دیگه خخخخ الانم دل تو دلم نیس واسه فردا چون میخوام برم جاهای بیشتر و جدیدتری بچرخم