2777
2789
عنوان

شما بودید دلخور می‌شدید؟

51 بازدید | 4 پست

سعی خیلی خلاصه  بگم 

مادر بزرگ و خاله کوچیکم میخواستن مسافرت برن مشهد که یکی از خاله هام گفته منم باهاتون میام پس شدن ۳ نفر.

امروز مامان بزرگ و خاله کوچیکم نهار خونمون بودن بعد مامانم گفت من خیلی دلم‌ مشهد میخواد ، وقتی رفتین حرم برام دعا کنید و اینا بعد مامان بزرگم گفت خب توام  بیا مامانم انگار دو دل باشه گفت نه مزاحم‌ نمیشم شما برید ماامانبزرگم گفت توام دخترمی  اگه کاری نداری بیا بعد رو کرد به خاله کوچیکم گفت باهم میریم و اینا  خالمم انگار کمی حالش گرفته باشه با مِن مِن گفت باشه . تا الان که خاله ام پیام داد گفت انشالله برای شنبه بلیت گرفتم  چون که اون یکی خالم که قراره باهاشون بره گفته که من بچمو ( ۲۶ سالشه اما یکم معلولیت داره )  می‌زارم پیش مادر شوهرم که تنها نباشه برای اون یکی هفته نمیتونم پس تو همین هفته پیش رو بریم مشهد .  منم گفتم انشالله بعد گفت جوابم فقط انشالله نباید باشه ها ایموجی خنده ام گذاشت  بعد پیامشو دیدم و چون دلخور شدم ازش دیگه جواب ندادم .



من خیلی ناراحت شدم چون منتظر جواب مامانم نموند که بگه باهاشون می‌ره یا نه و سریع رفتن خونشون بلیت گرفتن  حالا خیلی چیزا هست که توضیح نمی‌دم که طولانی نشه اما واقعا دلخور شدم 

به مامانم گفتم مامانم گفت اصلا اشکال نداره میخواستی بگی که برید خدا به همراتون مارم زیارت کنید . تو صدا و رفتار مامانم ناراحتی ندیدم اما من خیلی خیلی خیلی خیلی ناراحت شدم   .  

حالا نمیدونم اگه دیدمش برم تو قیافه یا نه مثل همیشه باهاش برخورد کنم  

تو روابط خاله و مادر 

عمو و پدر 

زن داداش و داداش و ....

اصلا ورود نکن .

اما من بودم با مامانم بلیط میگرفتم میرفتم مشهد 

دانی از زندگی چه میخواهم ....من تو باشم، تو، پای تا سر تو...زندگی گر هزار باره بود...بار دیگر تو، بار دیگر تو...

خودتون دوتایی برین لذت ببرین ،با این اقوام مسافرت رفتن نداره 

گاه باید رویید                                                                                       از پس ان باران...                                                                                     گاه باید خندید ...                                                                                 بر غمی بی پایان....🦋

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

مامانم خیلی تعارفیه و خجالتیه برای همین ظهر نگفت میام یا نه گفت به‌مامانبزرگم که حالا بذار ببینم چی میشه  ولی از ذوق تو صداش معلوم بود که احتمالا بخواد باهاشون بره

تو روابط خاله و مادر  عمو و پدر  زن داداش و داداش و .... اصلا ورود نکن . اما من بودم ب ...

بابام وقتی فهمید سریع برنامه‌ چید قراره خودمون شنبه یا یکشنبه برسم مازندران  و گفت برای تابستون خودمون میریم مشهد 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز