من۲۶سالمه اون۲۷
خیلی بمن حسادت میکرد از همون زمان بچگیمون
به لباسی ک برام میخریدن مثلا میگف جنس لباس فاطمه بهتره شما انو بیشتر دوس دارین یا مثلا چرا کفش اون فلانه مال من فلان
و تااا اشک من درنمیومد داستان تموم نمیشد
زمانیکه ازدواج کرد بشدت زده بود به اون در هررر شب شوهرش خونمون بود و هررر شب مامانمو مجبور میکرد شام درست کنه و تمام خونه رو مرتب کنه.... خیلی عذابمون داد، جلو من و برادر کوچیکم قبل اومدن شوهرش ارایش میکرد و لباس لختی میپوشید و واقعا اینقد وحشی بازی درمیاورد ک دیگه کسی جرٱت نمیکرد بهش بگه زهرا یکم مراعات کن 😑بگذریم ک الان ی بچه داره پسره
منم ی دختر دارم.... دختر من یکسالو چهار ماهشه... پسر اون ۵سالشه...... خیییلی بچشو لوس کرده البته ک بمن ربطی نداره..... اما مثلا میگه ب بچه من نگین فلان کارو نکن تذکر ندین... میاد خونه من بچش میره رو تخت خوابمون بپر بپر میکنه... یا مثلا بچش از کتاب قصه های بچه من میبره خونشون... میره رو مبلام میپره.... اصلاااا نمیگه پسرم بشین میگه بچم عقده ای نشه بازی کنه و همش میگه افرین پسر قهرمانم تو فوق العاده ای 😑 اخلاقاشون عجیبه
شوهرش یجوریه ک میگه از ما بهتر نیس
بخدا ماشین پژو پارس خریدن بعدش ماشین ما که تیبا بود مسخره میکرد میگف چیه این سوار میشین،،، یا دعوتشون کرده بودم خونمون همه تشکر میکردن اون میگف برنجا خوب دم نکشیده مرغا خشکه و فلان... همه بچشم یه اوسکول نگاش میکنن بخدا،،، چند بار ناراحتیمو نشون دادم بهش برخورد و قهر کرد. منو خواهرم شاغلیم بچه هامون میزاریم خونه مامانم. مثلا چند بار مامانم به پسر خواهرم گفته نکن بشین پسرش محکم زده تو سر مامانم ک بمن نگو نکن، مامانم ک ب خواهرم گفته بچت اینجوری کرد برداشت گفت چون حساسش کردی تقصیر تو بوده و بامامانم ی مدت قهرم بود...
بچش صداهای بلند از خودش درماره دختر من میترسه گریه میکنه، بخدا ی بارم با حالت تند باهاش برخورد نکرده. فقط میگه پسرم نی نی میترسه لطفا ارومتر باز پسرش تکرار میکنه
حالم بد میشه دیگه.... شما میگین چ رفتاری نشون بدم؟ دوس دارم کلا حذفش کنم از زندگیم اما خواهرمه نمیشه