داستان از این قراره ک یه مامان گربه ای اومد خونه ی ما و بچه دنیا اورد و چون بچه هاش کوشولو و نمکی بودن نتونست بره الانم تو خونه ی ماست
یه مدت مادره رفته بود من و مادرم مجبور شدیم بریم شیر از دامپزشکی بخریم و بهش بدیم(چون شیر گاو و گوسفند لاکتوز داره و براشون ضرر داره و ممکنه حتی کشنده باشه براشون )
گفتم عکساشونو بزارم شما ببینید
الان داشتن شیر میخوردن 🍼🍼🍼🍼🍼🍼
این یکی از بچه هاشه ک من تربچه صداش میکنم انقده ک فینگیلی و نازه 😍😍😍☺☺
تو حیاط یه فرش کهنه انداختم ک وقتی سرده بتونن بخوابن و شیر بخورن 🍼🍼🍼🍼🍼🍼🍼🍼🍼🍼🍼🍼🍼