همش هرررررچی میگم بابام بهم شکاکه
هیچی ازم ندیده میگه من از تو خجالت میکشم تو دخترمی
با همه جزییات زندگیم کار داره
تا سر کوچه نمیتونم برم
هرچی برم جلوتر بدتر میشم
چرا زنده بمونم؟ خدایا خودت کمکم کن
میگه میخوام بیام دانشگاهت و آتیش بکشم
رفتم مشاوره دانشگاه گفت کاملا حق داری که بخوای آرایش کنی و بابات حق نداره اینطوری باهات برخورد کنه این چه وضع فرزند داریه
چیزایی هست که شما نمیدونید ولی باهام مثل برده اش حرف میزنه به مامانم فحش میده
خستم به قرآن دیگه
همش فکر خودکشی میاد به ذهنم
هرچی میرم جلو بدتر میشه که بهتر نمیشه
چشمام شوره گرفته از بس گریه کردم دیگه
۱۰ ساله یه چشمم اشکه یه چشمم خون
بود و نبودشم ضرره