من سه ماهه عقد کردم، بابام همسرمو خیلی دوس نداره، چشم دیدنشو نداره، گیر زیاد میده بهمون! مثلا امشب رفتیم دور زدیم و ساعت یک شب اومدیم خونه ما که بخوابیم بابام آبرومو برد، گفت فهم و شعور ندارین نصفه شب میاین ، من مگه نگفتم سر شب باید دخترم خونه باشه و این چیزا! حالا فردا بابام فرصت کنه، کلی گیر الکی میده، دعوا می کنه ، ایراد می ذاره رو نامزدم
منم اینجور مواقع خیلی ناراحت میشم و گریه می کنم
دیگ تاریک شد هوا خونه باش
بعد عروسی دیگ اختیارت باخودته
وقتی میبینی حساسه بهونه دستش ندین
امان از این باباها نمیدونم فازشون چیه
فكر ميكنم كارى از دستت برنمياد جز مدارا متاسفانه بزرگ ترها به واسطه بزرگتر بودنشون فكر ميكنن ميتونن زور بگن 🤦♀️
چند وقت ميخواين عقد باشيد؟
تمام این روزهارو گذروندم و درکت میکنم
چقد ادم عذاب میکشه
منم باید ساعت 11 شب خونه بودم
حتی یک شبم کنار هم نبودیم
سعی کن زودتر بری سر خونه زندگیت
چون همه ی این رفتارای پدرت باعث دلسردی و ناراحتی همسرت میشه
خب به فکر خودته
مردی که برای حرف پدرزنش تره خرد نکنه که داماد خوبی نمیشه
فکر نکن پدرت الکی گیر میده
هرکاری میکنه که شما خوشبخت باشی
لطفا هنوز هیچی نشده باباتو به یه پسر تازه وارد نفروش حالا حالاها به بابات نیاز داری
بازم خوبه اجازه ميده همسرت اونجا بخوابه
درسته باباس احترامش سر جاش هست ولي بشين ب قشنگي صحبت كن بگو دوس ندارم با شوهرم اينجوري صحبت كنيد باعث بي حرمتي ميشه ي وقت خدانكرده توي روتون برميگرده
اون شمارو دوس داره ب شما احترام ميزاره
تموم میشه این روزا
قبلا تصمیم داشتم دوسال
ولی با این اوصاف که جای بدی نبودیم و اینجوری پسره(شوهرم) رو ضایع کرد باید هرچه زودتر برم
بابای من مجردیم اخلاقش مناسب بود ولی الان گیر بی مورد میده با اینکه بله دادنم به شوهرم با همفکری هم بود نه فقط نظر من
خیلی بده اینجوری خدا صبربده
