امشب شب تولدمه...هیچ کس تو خونه حتی یه دست خالی هن نزد برام یا تبریک و این حرفا
خانواده به شوخی و خنده و مسخره ازش گذشتن
برام مهم نیس...از وقتی یازده سالم شد دیگه روز تولدم بزام مهم نبود...از یازده سالگی به بعد عقده یه سوپرایز رو دلم موند ازظرف خانواده
بازم مهم نیس دیگه
فقط امشب دلم گرفته که عشقم کنارم نیس
همه زندگیم دیگه نیس
پارسال این موقع دقیقا همین ساعت داشتیم باهم حرف میزدیم و اون داشت کیلومترها راه زو طی میکرد تا بیاد برسه به من و صبح سوپرایزم کنه...
دیگع دلم دنیارو بدون اون نمبخواد