ماهیچوقتبلدنبودیم ‹ دلبـر › باشیم !
بلدنبودیمبهموقعنـازکنیم
بلدنبودیمدوستداشتنمونوقایمکنیم ،
وفریادنزنیم ..
بلدنبودیموقتیعاشقیـمکمباشیم
تاتشنهمونبشین !
بلدنبودیموقتیبغلمـونکردیـن ،
ازذوقجیغنکشیمووانمودکنیمحسینداریم
بلدنبودیمپیاماتونودیرجواببدیم
بلدنبودیموقتیزنگ
میزنیدرویگوشیشیرجـهنزنیم !
کلاسبذاریمودرجواب ِ
‹ میخوامببینمت › گفتنـتون ؛ بگیم :
ببخشیدوقتندارم !'
اینجوریشدکهماشدیم ‹ زآپـاس › !
زآپـاسِوقتاییکهنـازِ
بقیهروکشیدینوخستهشدین
زآپاسِوقتاییکهبهتونخیانـتشد !'
ویهآغـوشِبیمنتو
دمِدستیخواستینبرایفراموشی ..
زآپـاسِوقتاییکهآدمِ
اصلیتونقهـربودوتنهـاشدین !
زآپـاسِشبـای
بیخوابیتونکههیچکسجوابتونونداد
وماازذوقباچشمایخوابـالو
انقدرتایـپکردیم
کهگوشیبهدستخوابـمونبرد :)
همیشهباخودتونگفتید :
‹ خـباینکـههمیـشـههسـت ..
هرچقدرماذیتشکنیم
بازمهست ؛ بازمدوستـمداره ! ›
مادوستتونداشتیم ؛
فقطبلدنبودیم ‹ بازیگر › باشیم ..
نمیخوایممکهبازیگرباشیم !
اما ، درستهکه
آدمِاصلیِزندگیتوننبودیم ..
ولی ‹ آدم › کهبودیم دلکـهداشتیم# 🖤!'