ما یک سال و نیمه که ازدواج کردیم و اینکه کار هر روز شوهرم از روزی که ازدواج کردیم همینه شوهرم صبحا میره سر کار باز میاد ظهر ناهارشو میخوره میخوابه باز بعدازظهر میره بیرون تا ساعت دوازده یک شب بعضی موقعه ها تا ساعت دو شب با دوستای معتادش بیرونه اینم بگم که شوهرمم معتاده این که اصلا به من توجهی نداره من هیچ ارزشی براش ندارم موقعه ها که تو خونه است تو اتاقه درو هم مینده بازم من تنهام هیچ حرفی باهام نمیزنه منم که حرف میزنم میگه ساکت شو اینقدر صحبت نکن هیجا من و نمیبره اجازه هم نمیده خودم تنهایی برم دیگه افسردگی گرفتم همیشه من تو خونه تنهام دیگه نمیدونم چیکار کنم شما بگین اگه جای من بودید چیکار میکردید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.