اول بگم که اینا باهم عقدن.
این دختر صمیمی ترین دوستمه ۱۸ سالشه و تنها زمانی با همیم که کلاس داریم (یا زمانایی که بهم میگه بیا خونمون. چون خودش نامزدش اجازه نمیده بیاد در صورتی که ۱۲ ساله دوستیم و قبلا با هم رفت و آمد داشتیم)
با این وجود مثلا اون تایم هایی که میریم کلاس پدر دوستمو در میاره. در حدی که من شخصا خسته میشم 😑اولا که همش زنگ میزنه آمار میگیره
موقع رفت و برگشت که اصلاااااا نمیتونیم خودمون بریم و بیایم حتما باید یا خودش بیاد یا پدر من یا پدر دوستم. تو تمام مدت هم دوستم نگرانه که وای نخند وای فلان شد وای مارو میبینه در حالی که ما اصلا کار بدی نمیکنیم که.😐😐
بعد امروز شرایط یجوری شد که کسی نتونست بیاد دنبالمون. من اسنپ گرفتم از شانس این دوستم راننده جوون بود. بعد بنده خدا اصلا پشت سرو نگاه نمیکردااا اصلااااا. دوستم یک اضطرابی گرفت خدا شاهده. موقع پیاده شدن هم زودتر مجبور شدیم پیاده بشیم که آقا نبینه.
بعدش متوجه شدیم که تمام این مدت پشت سرمون اومده بود که مبادا خطایی بکنیم😐
و الان نمیدونم قراره چه اتفاقی تو خونشون بیفته.
سری های پیش مشابه همچین مسئله ای پیش اومد دعوای بدی داشتن.
دوست من چادریه شدیداً مقید و متین. ولی چندین بار سر چنین مسائلی دعوا کردن و چون من نزدیکترین دوستشم و اوقات زیادی باهمیم احساس میکنم دارن منو هم قاطی دعواشون میکنن. در صورتی که بخدا من خیلیییی سر این موضوع مراعات میکنم و اصلا هم دخالت نمیکنم
الان میدونم قراره قضیه به من بدبخت هم مربوط بشه