بچه ها سلام امشب یه عروسی دعوت شدم اولین عروسی زندگی مشترکم ... عروسی یکی از صمیمی ترین همگارای شوهرم بودداماد چهل سال عروس بیست و سه سال ..... بشدتم خرجش کرده بوذ که مثلا .....خلاصه شوهر منم رفته دیروز کت شلوار مخصوص و....خریده امروز ساعت یک بعد از ظهر به من میگه عروسیه و.....بچه ها مشکل اینه من تو یه خانواده سنتی بزرگشدم ....شوهرم نه ولی اصول و عقایدمون شبیهه مراسمشون مختلط بود منم با شوهرم رفتیم یه گوشه نشستیم ..... هی حواسش و از صحنه ها پرتمیکردم عصبی شد گفت انقد نمیخوام منو کنترل کنی و با تشر گفت ....بعدم مشکل این شد که اقای داماد به زور شوهر منو برد وسط خلاصه همه همکارا نوبتی با عروس رقصیدن ......الهی.....شوهر منم اخرین نفر حدود سیزده دقیقه با عروس خانم رقصید کلی هم دیجی هی شوهر منو ماشالا کرد و دخترای عوضی ساقدوشم همشون بیست و یک دوساله کل میکشیدن و..... منم گریم گرفت اودم بیرون اومدم خونه انقد تو خونه گریه کردم اقا یه ساعت پیش اومد کلی سرش داد زدم و برگشت زد تو دهنم لبم کبود شد تقصیر خودمم بود اخه گفتم در اومدی مگه با عروس ...میکردین بعدم گف به تو چهو ....بخدا از این اخلاقا نداشت.......الانم اشکام میاد لعنت بهشون نه به شوهرم لعنت به اون دختذا الان خوابید تو جیب کتش دوتا شماره انداخته بودن ماشینم بوی عطر زنونه میداد چکار کنم شوهرمم فرض کنین چل سال