بچه ها الان یه سری از بنگاه اومدن که خونه رو بدیم واسه فروش، یه زن و یه مرد و یه پسر بودن بعدس که رفتم دماغمو خاروندم اشغال دماغ چشبیده بود بهش به نظرتون دیدن تازه اشنای شوهرمم بودن یه ربعه از خجالت عرق میریزم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.