من امروز یه اتفاقی برام افتاده که تو شوکم نمیدونم چه تصمیمی بگیرم اگه میشه کمکم کنید ما با یکی از فامیلها ۱۰ ساله رابطه دوستانه داریم چند ماه پیش شوهر ایشون با شوهر من دعواشون شد امروز فهمیدم که انگار جریان این بوده که شوهر من به خانوم ایشون پیام داده الان خیلی حالم بده نمیدونم چیکار کنم من ۱۲ سال هست ازدواج کردم هیچوقت از شوهرم چیزی ندیدم الان خیلی شوکه شدم نمیدونم چیکار کنم
بیخیال الان فکر وزندگیتو بخاطر حرف چندین سال پیش خراب نکن
واس منم دعا شوهرم اخلاق گندش خوب بشه ن پول داره ن اخلاق متعادل امروز سرکار هر چی زنگ زدم جواب نداد کار داشتم اومد خونه مثل برج زهر مار دوساعت داد بیداد ب همه چیز گیر داد بعد خودش خوب شد دیوانس منم داره دیوانه میکنه
واقعا تا تموم جزئیات رو آدم ندونه نمیتونه نظری بده چی بگم والا
شوهرم خودش میگه من پیام دوم رو با قصد نوشتم ولی نه به منظور رابطه چون اونا میخواستن زندگی ما رو خراب کنن ترس از دست دادن زندگیمون رو داشتم میخواستم تلافی کنم ولی بعد پشیمون شدم و در حد همون یکبار موند و ادامه ندادم
حرف زدم میگه بار اول انگار این خانوم که تو خونه ما بوده میره وزنه شوهرم هم میبینه و ایشونم انگار تار ...
میگفتی ب تو چ ک نگران دلجویی ازاونی میتونستی ب من بگی بهش بگم نه بری ب چت ولاس زدن ولی خب توضیحش بی ربطه ولی میتونست ازکلمه ابجی خواهری چیزی استفاده کنه شایدم بنده خداراست میگه
آخه میدونی امروز دوباره بهم زنگ زدن و جریان باز شد من امروز پیامها رو دیدم خیلی احساس خار شدن دارم&n ...
زندگیتو خراب نکن الکی فکر خیانت هم تو سر شوهرت ننداز چرا آرامش زندگی رو بخاطر حرف یکی از بین میبرید اصلا قسمت نبود باهاشون رفیق بمونید شمارو ب خیر اونارو بسلامت حوصله داریا
منم همین رو گفتم گفت ترسیدم به تو بگم از یه طرفم تو ناراحت بشی بدتر بشه
این دیگه توجیح الکیه میگفتی نه تازه خوشحالم میشدم میتونستی همینجوری بهم بگی ک مثلافلان اتفاق افتاده ناراحت نشی عزیزم ناراحت نشو الان ولی واقعاتوذهنش چیزی بوده ک میترسیده ب تو بگه