اون موقع فک میکردم عشق و عاشقی هست ولی نبود تغییرات هورمونی بود 😐
تو دوره بلوغ عاشق پیرمرد همسایه شده بودم 😐
زنش جدا شده بود و دوتا پسر داشت که ازدواج کرده بودن رفته بودن خارج از کشور
هر وقت میومد زیر پنجره آشپزخونمون وامیستاد من پنجره رو باز میکردم و با صدایی که بخاطر بلوغ عین مرغابی بود شروع میکردم به خوندن 😶🤲
اونم آهنگ حمیرا 😐 اونم کلافه میشد میرفت خونشون بدبخت 😐
بخدا خیلی درگیرش شده بودم خداروشکر از سرم افتاد
ولی از حق نگذریم واقعا خوش تیپ بود