یه برنامه مشترک کوه داشتیم شب دور هم نشسته بودیم و سیب زمینی زیر آتیش گذاشته بودیم که یکی بچه ها چن تا به من داد و بعد تموم شد من هنوز داشتم...از سر شبش با بچه ها شوخی داشتیم.یکی آقایون گفت من سیب میخوام و ....بین حرف وشوخیا من گفتم آقا مهدی من بهت میدم.یکی از خانوما گفت منم میخوام...من باز گفتم نه من فقط به آقا مهدی میدم...دو سه بار دیگه این حرف تکرار شد و من اصن متوجه نبودم بقیه برا چی میخندن.....بعد که فهمیدم چقد ضایع گفتم ....و داستانی شد برا خودش این......
اگر بنا باشد بایستی و به طرف هر سگی که واق واق میکند سنگ پرتاب کنی ، هرگز به هیچ جا نمیرسی.