من شوهرم فوق العاده بدبود دخترم کوچیک بودشوهرم همش منوازخونه باکتک پرت میکردبیرون خونه بابام شهرستانه رفتم اونجا داداشم کتکم میزدزندگی برام عین جهنم بودخانوادمم به خاطرمن ازدست داداشم درامان نبودن ،منم انقدزنگ زدم شوهرم التماس کردم منوبرگردون وبرگشتم البته به خاطردخترم م بود