یه بار داشتم یه کتاب عاشقانه و غمگین( یادت باشد) میخوندم یکی از دبیرامون در مورد اون کتاب گفته بود که کلی سر کلاس گریه کرده باهاش و... منم جو گرفتم کتابو بردم مدرسه و میز اول رو به رو معلم نشستم شروع کردم آروم خوندن و اشک ریختن حالا معلم هم اصن بهم توجه نمیکرد 🤪😂
رفتم پیش دوستم گریه کردم باز اونم توجه نکرد 🤦🏼♀️😂
بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش! پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم میخوای شروع کن.
ی بارم نوه خاله مامانم از یه شهر دیگه اومده بود خونه یکی از اقوام ماهم اونجا بودیم یه گوشی لمسی الکی اسباب بازی که اون موقع مد شده بود گرفت تو دستش و الکی صحبت میکرد قشنگ یادمه بهش ..فک میکرد ما اسکولیم 😂😂
قطع شد که هیچی ... به غلط کردن افتادم چون گفت از تو مهماندار در نمیاد... بعدشم خودش سفارش هممون و کرد ... ولی سفت و سخت بارمون آورد جوری که یه بار تو یه سانحه که داشتیم از اسلاید آموزشی( سرسره ای که برای مواقع اضطراری ) می اومدیم پایین افتادم پام شکست ولی آخ نگفتم ... حتی گریه و داد هم نزدم و کاپیتانه حسابی بهم آوانتاژ داد
برای نجات پیدا کردنم از این لجن که داخلش گیر کردم صلوات بفرست دوست گلم🥰
بابام رفته بود مشهد برام سوغاتی عطرمشهدی آورده بود منم شیشه رو گذاشتم تو کیفم بردم مدرسه قبل اومدن معلم جلو بچه ها در اورم زدم کلی هم خودمو گرفته بودم 😂😂😂
تمام لباسام به گند کشیده شد معلممون داشت خفه میشد دیگه مانتو رو در اوردم تا اخر اون روز با لباس خونگی نشستم سر کلاس 😂😂😂