بابای من هر سری میخوام برم بیرون یه بهونه پیدا میکنه که بخواد ترس و لرز و استرس به من بده
برای تولدم با اینکه بهش خبر داده بود مامانم که با دوست صمیمیم میریم کنسرت
سر اینکه دیر رسیدم خونه یه بحثی درست کرد یه قدم دیگه پیش میرفت منو زده بود 🙃 دقیقا تو روز تولدم
من انتظار کادو نداشتم همینطور که نگرفت ولی انتظار داشتم حداقل تولدمو کوفتم نکنه
دفعه ی بعد ساعت ۳ رفتم با دوستام بیرون ۵ برگشتم گوشیم صداش کم بوده ۱ بار زنگ زده نشنیدم ۱۰ دقیقه بعد خودم زنگ زدم… اومدم خونه میگه معلوم نیست کجایی از این به بعد باید لوکیشن آنلاین برام بفرستی؟ پیش کی بودی؟؟؟؟ به مامانم گفته بود با یه پسر اومده خونه من با اسنپ اومده بودم صندلی عقب نشسته بودم حتی… خسته شدم واقعا حالم از رفتاراش بهم میخوره … انقدر بد دل آدم ؟ من دانشگاه میخونم و درسم عالیه هیچ وقت سابقه ی کار اشتباهی نداشتم… چیکار کردم که اینجوری میکنه و باهام مثل هرزه های تو خیابون که بهشون جا و مکان داده رفتار میکنه :)؟