شوهرم بهم اهمیتی نمیده انگار نه انگار ک منم هستم

دخترا واقعا دلم خیلی گرفته حسرت به دلم مونده یه بار وقتی قهریم و مقصر هم هست بیاد سمتم   حسرت ناز کشیدن و محبتاش ب دلم مونده فقط وقت س ک س میگه عزیزم عشقم و یه رابط چرت داره ک هیچ وقت  ار  *  ضا   نمیشم  . بعد از اون ففط سرش تو گوشیشه  هر چی میگم کار خودشو میکنه و به حرف من نیست  ، تا حالا نشده وقتی ناراحتم بیاد کنارم بخواد آرومم کنه خلاصه بگم خیلی تنهام و به این نتیجه رسیدم که بدتر از عشق های یکطرفه ، تنهایی های دو نفره س و این واقعا درده ، دست از سرمم بر نمیداره ک بره  ولم نمیکنه و باهامم خوب نمیشه ،سایه سنگینی و انرژی منفی داره ،به شدت به هر نوع پیشرفت و زیبا شدن من حسادت داره به خانوادم حسادت داره و وقتی دعوای خیلی شدید بشه زنگ میزنه ب اونا بد و بیراه میگه خیلی خیته ام فکر خود     کشی    به سرم میزنه ولی بعد با خودم میگم چرا من خودمو بکشم   و اون راحت زندگی کنه   چرا من از زندگی که فقط یک باره بگذرم شرایط جدایی ندارم چون طلاق نمیده بده هم پناهی ندارم  بچه دارم و از نظر مالی مستقل نشدم .هیچ وقت نشده بتونم یه برنامه ریزی با این اقا داشته باشم چون  استاده ر    یدن تو برنامه ها م ب خاطر همین بیشتر کارام نصفه نیمه میمونه  و همه برنامه هام بهم میخوره چون مثلا  وقتی قهره نمیتونم اون کارو کنم.دقیقا وقتای حساس قهر میکنه عید تولد بعد زایمانم بارداریم و .... بهونه پیدا میکنه و روزای مهم خراب میکنه .حس میکنم مریضی دگر آزاری داره چکار کنم خودمو بکشم فرار کنم حوصله کشمکش ندارم اینو بگم تموم بدنم از اعصاب درد میکنه میترسم یه مرضی هم بگیرم پاهام بعضی وقتا ب زور حرکتش میدم