رفته بودیم خونه پدربزرگم
بعد دیدم مراسمه و اینا
مثل اینکه پسره و دختره همدیگرو میخواستن
بعد نصف شب رفتن دود از خونه ها اول پسره با تفنگ دخترو میزنه تو قلبش بعد خودشو
حالم خیلی بد شد😥😥 دختره هم نامه نوشته بود ک با رضایت خودمه و چون راضی نشدن اینکارو کردیم