سلام وقتتون بخیر باشه دوستان..من بخاطر شغل همسرم توی یه شهر دیگه زندگی میکنم ما هر دو ماه یکبار میریم شهر خودمون هر بار ک میریم یه مشکل ثابت داریم اونم اینه ک اول خونه مادر همسرم بریم یا خونه مادر من من یکسالی هست ازدواج کردم این یکسال همش اول رفتیم خونه مادرشوهرم ...این مسئله برای من پیش و پا افتادس ولی از بس همسرم پافشاری کرده من حساس شدم ..فردا میخایم بریم شهر خودمون چجور قانعش کنم ک بریم خونه مادر من اول جوری ک درک کنه و ناراحت و عصبی نشه چه تکنیکی پیشنهاد میکنید ..ما هر بار میریم شوهرم میگه کم میای خونه مادر من در حالی ک اینجور نیست ...من مادر و پدرم مریضن و خیلی دلتنگشون میشم چون دیر ب دیر میبینمشون با این حال بازم تقسیم بندی میکنم ک هم برم خونه مادر شوهرم هم ب خونه مادرم برسم...چجوری شوهرمو متقاعد کنم..دوس دارم هر جا ک میریم با هم باشیم ولی متاسفانه شوهرم میره خونه مادر خودش منم خونه مادرم و خانوادش سو استفاده میکنن و شوهرمو پر میکنن ..اینبار ک رفتم شهر خودمون چکار کنم ک درست باشه؟؟ شوهرم شبا خونه مادر من نمیخابه میگه خجالت میکشم
خب اگه نزارم تنها بره ک همش باید خونه مادر اون باشم 😑😐
دلیل براش بیار، به نرمی نه از سر لج و لجبازی قانعش کن که دوس داری با هم برید ولی اگه شب دوس نداره بمونه اصرارش نکن، راستی وقتی میاد خونه مادرت بگو خیلی تحویلش، بگیرن
بگو بهش تو مثل پسر پدرومادرمی و مریضن و گناه دارن و دوس دارن تورو بیشتر ببین و باهاشون احساس راحتی کنی وقتی خودتو دور میگیری لینا استرس میگیرن که اکه یه روز لازم شد ما مراقبشون باشیم باشما روشون باز نباشه و اذیت بشن و اذیت بکنن و خیلی دوستت دارن و دلشون میشکنه و از این حرفا بگو هروقت رفتم یه روژ خونه مادر تو باشیم یه روژ خونه مادر من دوباره یه روز. خونه مادر تو یه روز خونه مادر من حالا تا هر نعداد روزی که میمونید و کمک حالشون باشیم و از این چیزا بکو اونا دلخوشی و چشم امیدشون به من و شماست و وقتی جدا میریم فکر میکنن ما باهم مشکلی داریم و کنار هم دلمون خوش نیست و غصه ی رابطه ی مارو میخورن و گناه دارن و ...
میدونم که اگه الان بخاطرش دعوا و جنجال درست نکنی به مرور اکی میشه و شوهرت خوب میشه
نزول نصرت الهی، قواعد و سنتهایی دارد. به میزانی که با سنتهای الهی همراه شوید، نصرت الهی را دریافت میکنید و پیروزی دین خدا به دست شما واقع میشود....اللهم نشکوا الیک فقد نبینا و غیبت ولینا....