من یه دونه جاری دارم ازخودم ۱۹ سال بزرگتره سه تابچه داره و ماماعه، برادر شوهرمم نظامیه، ازهمون اولی که ماعقد کردیم این هی دخالت کرد هی ناراحتی پیش اورد تحصیلاتشو به رخ من کشید، شب عقدمو بهترین شب زندگیمو دعواراه انداخت نذاشت برام پاگشا بگیرن،، جشن عقدیمو دعواراه انداخت،، مدام حرف میبرد میاورد همش دعواو ناراحتی پیش میاورد سر عروسیمم همینطور، خدامیدونه که من هیچ وقت مقابله به مثل نکردم هیچ وقت دهن به دهنش نشدم، دوسال پیش سر یه قضیه ای خیلی بدبرخورد کرد توهین کرد البته نه جلو روم، به گوشی شوهرم پیام داده بود وبه من فحش داده بود من هنو اونجا ۱۹ سالم بود به من گفته بود نازا😣😣 من سن دخترشو دارم،، اونجا مادرشوهرمو شوهرم گفتن هیچی نگو محل نذار اون بی ارزش ترازاین حرفاس اون بی اصالته ولش کن واینا منم دهن به دهنش نکردم، ولی کلا قطع رابطه کردم، ولی خدامیدونه که چقدر دلم شکست چقدر حرفاش برام سنگین بود، بعداون قضیه هرجا که مراسم بود وهممون بودیم ازقصد دائم بچه هاشو میداد به شوهرم حرص منو دربیاره😣ولی من به روی خودم نمیاوردم ولی خیلی دلم میشکست اونقدر سرنمازم گریه میکردم که ازحال میرفتم ، چقدر روزای بدی بود چقدر پشیمونم به خاطر اون همه عذابی که به خاطر یه ادم نالایق کشیدم، تااینکه پارسال،، بچه ها نمیخوام خیلی طولانی شه حوصلتون سربرع اگه مایلید تا ادامشو بگم،